سیده بارانسیده باران، تا این لحظه: 13 سال و 26 روز سن داره

باران بهاری

مسابقه خواب فرشته ها

باران گلم عکسای زیادی از خوابیدنت داشتم ولی با بابایی تصمیم گرفتیم اینو واسه مسابقه بذاریم.این روزا خیلی خوش خنده شدی  از ترک دیوار هم  میخندی.این عکس ساعت 12 شب بابا ازت گرفته نمی دونم چه خواب بامزه ای  می بینی ... ...
23 خرداد 1390

دلنوشته مامان نفیسه

بهترین هدیه ی زندگی ام قول شرف میدهم تا آخرین دقایق زندگیم با تو باشم   وتو هیچ زمانی تنها نمانی از خداوند می خواهم تا  آخرین نفس اجازه مادر بودن تو را به من بدهد و طعم شیرین در آغوش گرفتنت را از من نگیرد. بارانم  لحظه ای از محبت ورزیدن به تو دریغ نخواهم کرد وبجای تمام مادرانی که عشقی ندارند که نثار فرزندانشان کنند به تو عشق خواهم وزرید. ...
2 خرداد 1390

مادر

 لیلی گفت:کاش مادر می شدم مجنون بچه اش را بغل میکرد.  خداگفت:مادری بهانه ی عشق است بهانه ی سوختن تو بی بهانه عاشقی تو بی بهانه میسوزی...... ...
2 خرداد 1390

شکار خنده

ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران بیداری ستاره در چشم جویباران آینه نگاهت پیوند صبح و ساحل لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران برای خنده هایت می میرم.   ...
25 ارديبهشت 1390

دلنگرانی واسه تو

بارانم الان سه ساله که اردیبهشت ماه دست جمعی میریم به پابوس امام رضا اما امسال که خدا تو رو بهم داده  نمی دونم می تونم تو رو ببرم یا نه .همه دارن برنامه ریزی میکنن اما من میترسم  اخه تو خیلی کوچیکی  وهنوز دوماهت هم نشده .از طرفی هم همه به خاطر تو برنامرو انداختن خرداد ماه  وخودمم دلم پیش امام رضاست . کاش خودتون اقا ما رو بطلبی .دلم میخواد دخترمو هر چه زودتر  به خدمتتون بیارم.کمکم کنید...... اقا
24 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

سلام باران قشنگم.می خواستم زودتر این عکسارو نشونت بدم خودت نذاشتی .تا میام بشینم برات حرفامو بنوسم از خواب  بیدار میشی بعد از کلی سر و صدا با ید بساتمو جمع کنم بیام پیشت.حالا این عکسا رو ببین .اون روزییه که به دنیا اومدی .قیافه ی بابایی رو هم داشته باش. ...
24 ارديبهشت 1390

باغ دلگشا

١١ فروردین ماه ١٣٩٠ صبح زود با دایی حسن وبرادر خانمش اینا رفتیم حافظیه .کلی دایی حسن بهم گل اشکهای رو که روز قبل از کوه های فیروز آباد  چیده بود داد .داخل صحن حافظیه هچکس بغیر از ما  نبود طراوت صبح حال و حوامو عوض کرده بود همونجا کنار قبر خواجه ازش خواستم برام دعا کنه تا زایمانم راحت باشه وتو زودتر تشریف بیاری چون خیلی سنگین شده بودم .بعد از حافظیه رفتیم باغ دلگشا تا صبحانه بخوریم جات خالی بود عجب آش سبزی بود.بعد از صرف صبحانه مفصل علامت های امدن شما در مامان به شدت  دیده شد بابایی از من بیشتر هول شده بود خدارو شکر از اونجا تا بیمارستان راهی نبود.مامان تا ساعت٥:٥٠ درد کشید تا بالاخره تو به دنیا اومدی. ...
21 ارديبهشت 1390

بدون عنوان

دختر گلم 40 روزه که ثانیه به ثانیش به تو علاقه مند ترو وابسته تر شدم .خیلی دوستت دارم .این عکسای خوشگل رو هم دایی محسن ازت گرفته. ...
20 ارديبهشت 1390