سیده بارانسیده باران، تا این لحظه: 13 سال و 20 روز سن داره

باران بهاری

بهاران با گام های طلا یی در راه است

الهی با خاطری خسته از اغیار وبه فضل تو امیدوار دست از غیر تو شسته ودر انتظار رحمتت نشسته ام بدهی کریمی  ندهی حکیمی  بخوانی شاکرم  برانی صابرم الهی احوالم چنانست که میدانی واعمالم چنین است که می بینی. نه پای گریز دارم ونه زبان ستیز <بارالها> تو تنها روزنه امیدی که هیچ وقت بسته نمی شوی. تو تنها کسی هستی که دهان بسته هم می شود صدایت کرد. تو تنها خریداری که اجناس شکسته بیشتر می خری. تو تنها کسی هستی که وقتی همه پشت کردند آغوش می گشایی. ای اهورای مهربان بهترین ها را در این روز پایانی سال  وسال نو برای عزیزانم که بهترین ها هستند مقدر فرما. ...
29 اسفند 1390

قوچولو یازده ماهه

بهترین ماه سال کدام است؟ الف:فروردین ب:گزینه الف ج:گزینه الف و ب د:همه موارد   فروردینی خونه ما یازده ماه شد. دختر بهاریم تا سالروز زمینی شدنت فاصله ای نمانده... و چه زود گذشت این یازده ماه وما هر روز شاهد بزرگ شدن وقد کشیدنت بودیم وچه حس خوبیست زندگی را در کنار تو سپری کردن... دوستت داریم ...
13 اسفند 1390

قدم های کوچک بارانیییییی...

١٥ بهمن ماه ساعت ١٢ شب تو تصمیم کبری خودت رو گرفتی و عزمت رو  جزم کردی و هرچه توان داشتی به کار بردی تا بتونی  بدون کمک من وبابا وایسی. واین یکی از زیباترین لحظات زندگیه من وبابا بود.  ما رو میگی ... و از شدت خوشحالی داد و فریادمون به آسمون بلند شد وتو که تا به حال این گونه مورد تشویق قرار نگرفته بودی برای این که دوباره خودی نشون بدی یک قدم  هم به جلو اومدی وبا این کار ما دیگه فراموش کردیم که کجاییم وساعت چنده وهمسایگان گرامی خواب هستند. باران که حسابی گیج شده بود نمیدونست وقتی می ایسته به خاطر دست زدن پی در پی من وبابا (به علت جو زدگی )باید برقصه یا قدم بر داره هول میشد وبه زمین می...
30 بهمن 1390

بارانم ده ماهه شد

سلام نازنینم ده ماهه که تو فرشته ی کوچولو دنیامو متحول کردی انگاری با تو من هم دوباره متولد شدم.                  ده ماهگیت مبارک بارانم. دختر گلم دوست داشتم بیشتر برات بنویسم ولی زیاد رو به راه نیستم .متاسفانه امشب خبر دار شدم مادر دوست عزیزم مرضیه به رحمت خدا رفتند .دلم گاهی از این دنیا میگیره چرا آدمهای نازنینی مثل  این مادر باید اینقدر زود از عزیزانش دل بکنه. روحش شاد. یادش بخیر چشم تو و آسمان عشق                  &nbs...
11 بهمن 1390

این روزها باران آتش میباراند

سلام ما دوباره اومدیم گرچه خیلی دیر ... آره آخه اینجا شیرازه وما حال نداریم. بالاخره ماه صفر تموم شد واز همین جا ماه ربیع الاول رو به همه ی دوستای گلمون تبریک میگم. این روزها کنجکاوی های تو برای شناختن دنیای دور و برت به حد فاجعه باری رسیده . این که خطر را نمیشناسی واینکه خداوند مهربان همیشه بلا را از سر تو دور مینمایند چیزی فراتر ازدرک من است گاهی دلم میخواهد ساعاتی فقط سجده شکر به جا بیاورم... تمام اسباب بازی هایت فقط برای لحظاتی سر تورا گرم میکنند وبعد از آنها دل زده میشوی وسر وقت همون چیز هایی میروی که نباید بروی نظیر کنترل ها.سی دی های بابا .لب تاب. کمدها .کشوها و... به پیشنهاد بابا برای ت...
10 بهمن 1390

زمستانست .هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...

سلام بارانم زمستانت مبارک زمستان امسال با وجود نازنین تو خیلی زیبا تر از سالهای گذشته ست. من وتو  و بابایی برای استقبال از این فصل یک هفته ای را سرما خوردیم وبه لطف هوای تمیز شیراز بابا هنوز خوب نشده و در گیر سرما خوردگیست. این برای اولین بار بود که هرسه با هم مریض میشدیم و پیش دکتر میرفتیم.البته امیدوارم آخرین بار هم باشه. از تو بنویسم که این روزها اینقدر شیطنت میکنی که گاهی از کوره در میروم وتا به خودم بیایم و اعصاب را کنترل کنم شما یک عدد "پس کله"نوش جان کردید.البته خیلی یواششش میزنم... به جون خودم حالا دیگر خانوم شده ای وکوچکترین چیزهایی که روی زمین یا کف آشپزخانه ریخته است را برایم جم...
4 دی 1390

باران واولین دیدار با ماه محرم به روایت تصویر

مادرم رباب دخترم فدای علی اصغر شش ماه ات. سقایش کردم .به جای علیت . تا توانستم به او شیر دادم وسیرابش نمودم. با چهرهای خندان آماده ی فدا شدن در راه شماست. بارانم فدای گریه های العطش علی اصغرت....     ...
16 آذر 1390

عکسای جدید

سلام به عزیز دردونه ی خودم...... بارانیییییییییی نمی دونم کی میشه اینا رو بخونی  وبدونی که چقدر این روزا شیطون شدی و آتیش میبارونی. تا زمانی که خوابی همه چی آرومه... اما تا از خواب بیدار میشی دیگه باید در بست در خدمت شما باشم  بی خیال کارای خونه و غیره بشم. خدانکنه که لحظه ای از جلوی چشمت دور شم اونوقته که با صدای دل فریبت  من و همسایه ها رو بی نصیب نمیذاری ماه محرم امسال برای من دلنشین تر از سال های گذشتست  چون توهم امسال در کنار من و بابایی هستی  ودوم اینکه هوای بارانی قشنگی چند روزه که در شیراز در حال بارش هست. جمعه این هفته  همایش شیرخوارگان حسینی هست و ...
9 آذر 1390

سرویس خواب عمو

سلام بابا... من و ببخش که دیر به دیر میام تو وبلاگت مطلب مینویسم. خودت که در جریان هستی که عمو احمد ازدواج کرد و من این مدت حسابی سرم شلوغ بود و داشتم برای عمو سرویس خوابشو درست می کردم خلاصه زیاد سرت و درد نیارم بریم سراغ عکسها     خیلی دوست دارم بابایی امیدارم خوشت اومده باشه ...
3 آذر 1390