سیده بارانسیده باران، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه سن داره

باران بهاری

خاطرات

1390/4/14 18:13
نویسنده : نفیسه
557 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگلم.نمی دونم اون روزی کی میرسه که تو این نوشتهامو بخونیخیال باطل

همیشه این آرزو رو داشتم که کسی برام چیزایی نوشته باشه ویه جایی مخفی کرده باشه  و من نا باورانه اون نوشتهارو پیدا می کردم تعجبمی خوندمشون واااااااااااااااااااااااااای که چه رویای قشنگ وبی خودی داشتم

عشق نامه نگاری بودم.روزایی  که خاله انسیه یزد دانشگاه می رفت یادش بخیر اینقدر نامه هایی با مزمون چرت وپرت تحویل هم میدادیم که نگو.......سبز

همیشه دوست داشتم مثل  "جودی ابوت " منم یه بابا لنگ دراز داشتم و............... این جور  حرفا

امیدوارم مشغله ی روزگار کاری با تو نکنه که نتونی اینارو بخونی  .

niniweblog.com

بابا بدجو ری دلش برات تنگ شده .هنوز خونه مامان جون  هستیم  وبابایی آخر هفته برمیگرده.تو هم که شبا بیقرار بابا میشی وباید با هزار  دوز کلک تو رو بخوابونیم........

باید دیگه برم مامانی داری خاله رو اذیت می کنی...فعلا خداحافظ.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

دانيال
14 تیر 90 10:11
سلام خوشحال مي شم كه از سايت دانيال قسمت فرش كودك ديدن فرماييد . متشكرم