سیده بارانسیده باران، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

باران بهاری

باران واولین دیدار با ماه محرم به روایت تصویر

مادرم رباب دخترم فدای علی اصغر شش ماه ات. سقایش کردم .به جای علیت . تا توانستم به او شیر دادم وسیرابش نمودم. با چهرهای خندان آماده ی فدا شدن در راه شماست. بارانم فدای گریه های العطش علی اصغرت....     ...
16 آذر 1390

عکسای جدید

سلام به عزیز دردونه ی خودم...... بارانیییییییییی نمی دونم کی میشه اینا رو بخونی  وبدونی که چقدر این روزا شیطون شدی و آتیش میبارونی. تا زمانی که خوابی همه چی آرومه... اما تا از خواب بیدار میشی دیگه باید در بست در خدمت شما باشم  بی خیال کارای خونه و غیره بشم. خدانکنه که لحظه ای از جلوی چشمت دور شم اونوقته که با صدای دل فریبت  من و همسایه ها رو بی نصیب نمیذاری ماه محرم امسال برای من دلنشین تر از سال های گذشتست  چون توهم امسال در کنار من و بابایی هستی  ودوم اینکه هوای بارانی قشنگی چند روزه که در شیراز در حال بارش هست. جمعه این هفته  همایش شیرخوارگان حسینی هست و ...
9 آذر 1390

سرویس خواب عمو

سلام بابا... من و ببخش که دیر به دیر میام تو وبلاگت مطلب مینویسم. خودت که در جریان هستی که عمو احمد ازدواج کرد و من این مدت حسابی سرم شلوغ بود و داشتم برای عمو سرویس خوابشو درست می کردم خلاصه زیاد سرت و درد نیارم بریم سراغ عکسها     خیلی دوست دارم بابایی امیدارم خوشت اومده باشه ...
3 آذر 1390

حال وهوای بارانییییی

پیغام دلنواز تو آمد به سوی ما بوسیدمش به دیده ی گریان نهادمش از ترس آنکه سیل سرشکم بشویدش از دیده بر گرفتم و بر جان نهادمش سلام به دوستای عزیزمون . این شعر زیبا  تقدیم به شما به خاطر اظهار لطفتون در پست قبلی به من و همسرم. وسلام  به دختر مهربون خودم  که اگه اون نباشه میخوام دنیا نباشششششششششششششششه الان که دارم این مطلبو مینویسم  تو خوابی و یک ساعتی میشه که از مرکز بهداشت برگشتیم.خدا رو شکر وزنت به هفت کیلو رسیده بود و دکتر اونجا راضی بود از این اضافه وزنت در این ١٥ روز. از خبرای جدید بگم برات که عمو به سلامتی مراسم ازدواجشون انجام شد و زندگی مشترکو آغاز کردن. توی ...
30 آبان 1390

یا علی گفتیم وعشق آغاز شد...

دی ماه ١٣٨٥ در یک روز سرد زمستانی که مصادف بود با عید غدیر پیوندی عاشقانه شکل گرفت........ آری بارانم. دراین روز عزیز بود که من وبابایی ازدواج کردیم . هیچ گاه تصور نمیکردم غدیر آغاز عشق ما باشد. با اینکه من وبابایی سالها بود که همدیگر رامیشناختیم بر حسب اینکه او پسر دایی من بود ومن دختر عمه .... هیچ گاه به ذهنم هم خطور نمیکرد زمانی عاشقش شوم وپنهانی در دل دوست بدارمش. غافل از اینکه باباهم مدتها قبل تر  به این قضیه فکر کرده بود و در پی نقشهای برای گفتن این موضوع بود . حالا چی شد که بالاخره ما به هم رسیدیم داستان طولانی هست وباید سر یه فرصت مناسب برات بگم. ...
23 آبان 1390

خبرهای آبانییییییییییییییییییییییی

سلام به روی ماه دختر گلم و دوستای عزیزمون         باید منو به خاطر دیر به دیر اومدنم ببخشی. آخه سر مامان این روزا خیلی شلوغه.... از یه طرف مشغول کارای عمو احمد هستیم چون جمعه این هفته عقدشه .............. هفته پیش هم رفتیم بندر گناوه ومن هنوز خسته سفرم وکلی کارای عقب مونده وانجام نداده دارم.شما هم که حسابی بغلی شدی و روی زمین بند نمیشی و لحظه ای هم طاقت تنهایی نداری وثانیه ای اگه کسی کنارت نباشه جیغ وفریاد هایی از گلوی مبارک بیرون میدی که همه مات ومبهوت می مونند که این صدا ها از باران خوش اخلاق خودمونه؟ دندون خوشگلت بالاخره داره در میاد و شیرینی خندهاتو بیشتر کرده ...
18 آبان 1390

لیلی زیر درخت انار

این عکس خوشگلو دایی گرفته  ومنو یاد این داستان کوتاه از خانم عرفان نظر آهاری انداخت ...                                                                             لیلی زیر درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد.گل داد .سرخ سرخ. گلها انار شد.داغ داغ...
4 آبان 1390

ارسنجان 1390

جمعه ٢٩ مهر ماه به همراه یک هیئت بلند مرتبه راهی ارسنجان  ( ١٢٠ کیلومتری شیراز )شدیم. ارسنجان شهرستان کوچک وقشنگی هست وما خانوادتن این شهر کوچکو دوست داریم.چراکه زمانی مادر  پدربزرگم در این شهر زندگی میکردندو پدر بزرگ نازنینم که اکنون در بین ما نیست هم ارادت عجیبی به ارسنجان داشت. مخصوصا به انار های آنجا که واقعا محشر است... صبح زود به قصد دست یافتن به انار ناب ارسنجان حرکت کردیم. صبحانه را در مکانی به نام چشمه ابوالمهدی نوش جان کردیم.البته دیگر چشمه ای آنجا نبود .درواقع بارش کم باران در آن منطقه باعث خشک شدن چشمه وبی آبیش شده بود. باران قشنگم لحظه ای نشد که خنده ات را از اطرافیان دریغ...
3 آبان 1390

باران

سلام. اول از همه یه عذر خواهی کنم که این عکسارو دیر توی وبلاگ گذاشتم.چون منتظر بودم فایل اصلیش به دستم برسه. اینم عکسی که از باران خانوم در ماه نامه  شهرزاد (مهر ماه 90)چاپ شد .ببخشید اگه کیفیت عکسا پایینه چون از روی عکس گرفته شده. (سمت راست ردیف ٣ اولین عکس) اینم از نمای نزدیک عکس بارانی در حافظیه .نسخه اصلیشه. که زن عمو سمیرا زحمت کشیده تهیه کرده. اینم همون عکس که روی لیوان چاپ شده قول داده بودم ازش عکس بگیرم.     ...
27 مهر 1390